برخيز كه ميرود زمستان
شيشه هايي كه از تميزي برق ميزنه، پرده هايي كه شسته شدن و كپه كپه روي كاناپه منتظرن تا اتو بشن و بشينن سر جاشون، كابينتايي كه وقتي درشونو باز ميكني از مرتب بودن و چيدمان جديدشون كيف ميكني و خونه ارغواني كه الان در عين بي نظمي بيرونيش يه نظم قشنگ توي وجودش لونه كرده، خبر از اومدن عيد ميده. كار كردن و بدو بدو و اون وسطاي كار نشستن و چاي و شيريني خوردن و خستگي در كردن داره نويد ميده كه بهار پشت دره.خريداي هول هولكي و نه كاملا طبق سليقه جنسايي كه نيومده تموم شده و از سايز بندي افتاده مژده اومدن حاجي فيروزو ميده و بالاخره عمو نوروز با عيدي هاش و شادي هاش و هواي فوق العاده اش از راه رسيده. بالاخره بهار از راه رسيده. نوتلاي مامان اين...